:: کاروان اشک ::

تقدیم به پیشگاه مقدس حضرت زینب کبری (سلام الله علیها)

السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الْمَظْلُـومَهُ الْمَغْصُـوبَهُ السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الْمُضْطَهَدَهُ الْمَقْهُـورَهُ السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا فَـاطِمَهُ بِنْتَ رَسُـولِ اللَّهِ.


:: کاروان اشک ::

با کــــاروان اشــک تو از راه می رسی
با غم‌های بی‌شمار تو از راه می‌رسی
خـم گـشـت گر کـمرت زیــنب الصبـــور
با یـک دل شکسته تـو از راه می رسی
راهی پر از فراز و نشیب‌های بی گمان
با اشـک و آه و نالـه تو از راه می رسی
***
السلام علیک یا زینب الصبور
***
کُلُّنا عَبّاسٌ لِزِِّینَب...

۱۵ مطلب با موضوع «شـــــــــهدا» ثبت شده است

بزودی...

دوشنبه, ۲۳ دی ۱۳۹۲، ۰۱:۰۵ ب.ظ

بزودی...

آغاز فعالیت های واحد شهدای مدرسه علمیه علوی/قم المقدسه

http://fatholfotooh.blog.ir/

  • maghar shohada

چند قدم تا بهشت

سه شنبه, ۱۹ شهریور ۱۳۹۲، ۰۳:۱۹ ب.ظ

بسیجی عاشق کربلاست، و کربلا را تو مپندار که شهری است در میان شهرها و نامی است در میان نام‌ها. نه، کربلا حرم حق است و هیچ‌کس را جز یاران امام حسین (ع) راهی به سوی حقیقت نیست.(شهید سید مرتضی آوینی)

  • maghar shohada

تواضع فرمانده

شنبه, ۲۶ مرداد ۱۳۹۲، ۰۷:۴۸ ب.ظ



داشت اسلحه خالی میکرد؛ با دو ـ سه تا بسیجی دیگه. کار که تمام شد به رفیقم گفتم: «کی بود این؟» گفت:

«فرمانده مهدی باکری» گفتم: «پس چرا داره بار ماشینو خالی میکنه؟» گفت:«یواش یواش اخلاقش می آد دستت«

  • maghar shohada

داشت رو زمین با انگشت چیزی می نوشت
رفتن جلو دیدن چندین متر صدها بار نوشته
حسیـــن......حسیـــن....حســـین......
طوریکه انگشتش زخم شده بود!
ازش پرسیدن:حاجی چکار میکنی ؟؟؟

گفت:

چون میسر نیست من را کام او ....... عشق بازی میکنم با نام او ......

"شهید پازوکی"

شادی روحش صلوات
  • maghar shohada

کنار اروند...

يكشنبه, ۱۹ خرداد ۱۳۹۲، ۱۲:۴۴ ق.ظ

با اینکه برای بعضیها تکراری شده ولی باز هم می گوییم:

شهدا شرمنده ایم!!!


  • maghar shohada

سردار با اخلاص...

پنجشنبه, ۲ خرداد ۱۳۹۲، ۰۲:۲۶ ب.ظ



***

داشت اسلحه خالی میکرد؛ با دو سه تا بسیجی دیگه.

کار که تمام شد به رفیقم گفتم: «کی بود این؟» گفت:

«مهدی باکری» گفتم: «پس چرا داره بار ماشینو خالی

میکنه؟» گفت:«یواش یواش اخلاقش می آد دستت».

***

شهیدان را شهیدان می شناسند...

  • maghar shohada

جا مانده...

يكشنبه, ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۴:۴۴ ب.ظ

در کوی نیکنامان مارا گذر ندادند...

  • maghar shohada

توبـــه نــــامه...

جمعه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۱، ۱۱:۵۷ ب.ظ

  • maghar shohada

فکه

دوشنبه, ۱۴ اسفند ۱۳۹۱، ۱۱:۳۴ ب.ظ
غروب... جمعه... فکه... غروب جمعه ی فکه چه زیباست...
  • maghar shohada

به بوی کباب حساسیت داشت!

پنجشنبه, ۱۰ اسفند ۱۳۹۱، ۰۳:۰۵ ب.ظ
مقتدر مظلوم:مرجع کد ابزار مذهبی (نوای آنلاین) و شهدا
به بوی کباب حساسیت داشت
وقتی بوی کباب به مشامش می رسید حالش خیلی بد میشد
هر موقع می رفتیم توی شهر قدم بزنیم یکی از بچه ها جلوتر می رفت
می خواست اگه بوی کباب اومد ، بهمون خبر بده تا نذاریم به مشام حاجی برسه
یه بار اصرار کردم که چرا به بوی کباب حساسیت داری؟!
گفت: اگه توی میدون مین بودی و چاشنی مین فسفری عمل می کرد
اونوقت دوستت مین رو زیر شکمش می گرفت و ذره ذره آب می شد
حتی داد هم نمیزد تا عملیات لو نره و بچه ها قتل عام نشن
اگه از این ماجرا فقط بوی گوشت کباب شده ی دوستت به مشامت می رسید
اونوقت به بوی کباب حساس نمیشدی؟!
زبونم بند اومد
کجا داریم میریم؟
بخدا پا گذاشتن روی خون چنین دسته گل هایی آسون نیست
بخدا تاوان سنگینی داره
بچه ها بیاین رهرو شهدا باشیم
بچه ها به شهدا قول بدیم که یار امام زمان باشیم ، نه بار امام زمان
بچه ها همین الان بسم الله بگیم و سیاهی های وجودمون رو از بین ببریم...
  • maghar shohada

تصاویـر هفته