:: کاروان اشک ::

تقدیم به پیشگاه مقدس حضرت زینب کبری (سلام الله علیها)

السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الْمَظْلُـومَهُ الْمَغْصُـوبَهُ السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الْمُضْطَهَدَهُ الْمَقْهُـورَهُ السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا فَـاطِمَهُ بِنْتَ رَسُـولِ اللَّهِ.


:: کاروان اشک ::

با کــــاروان اشــک تو از راه می رسی
با غم‌های بی‌شمار تو از راه می‌رسی
خـم گـشـت گر کـمرت زیــنب الصبـــور
با یـک دل شکسته تـو از راه می رسی
راهی پر از فراز و نشیب‌های بی گمان
با اشـک و آه و نالـه تو از راه می رسی
***
السلام علیک یا زینب الصبور
***
کُلُّنا عَبّاسٌ لِزِِّینَب...

کاروان آهوان

يكشنبه, ۲۷ مرداد ۱۳۹۲، ۰۹:۰۱ ب.ظ

یک عده ای شدند گدا کلبِ کهف را
ما نیز می شویم گداهایِ آهوان

نانم حرام میل کبوتر شدن کنم
وقتی که هست حال و هواهایِ آهوان

صورت گذاشتن به کفِ پات واجب است
آن هم در آستانِ خداهای آهوان

صیاد نیز پایِ تو را بوسه می زند
با ذکر یا امام رضاهایِ آهوان

آهو شدیم پس کرمت را نشان بده
مثل همیشه آن حرمت را نشان بده

ما زلف داده ایم پریشان شود همین
دل داده ایم دستِ تو حیران شود همین

آئینه ی مرا سحری تکّه تکّه کن
باشد که خرج گوشه ی ایوان شود همین

دردِ مرا علاج مکن با طبابتت
با خاکِ زیر پای تو درمان شود همین

حالا که هم غذای غلامان خانه ایم
خوب است آدمی ز غلامان شود همین

آن که به مهربانی ات ایمان نیاورد
در ازدحام حشر پشیمان شود همین

لطف تو را به خاطر این آفریده اند
که آتشِ خلیل، گلستان شود همین

کلِّ زمین بناست اگر کشوری شود
بهتر که پایتخت خراسان شود همین

از جلوه ات کنار بزن این نقاب را
تا آفتاب، پاره گریبان شود همین

سلمانی ات نیامده ظرفش طلا شود
این جا نشسته است که سلمان شود همین

حالا که محمل تو رسیده ست شهر طوس
حرفی بزن که شهر مسلمان شود همین

این بندگیِ ما به قنوتِ تو کامل است
توحیدِ ما به شرط و شروطِ تو کامل است

جز تو نمی شویم گرفتار هیچ کس
هرگز نمی شویم هوادار هیچ کس

از آن زمان که با حرمت آشنا شدیم
اصلاً نرفته ایم به دربار هیچ کس

این جا به زائرانِ تو فیضی که می رسد
آن را نمی دهند به زوّار هیچ کس

نانِ کسی به غیر تو من را حلال نیست
خود را نمی کنم بدهکار هیچ کس

حالا که تو امامِ رئوفِ جهان شدی
دیگر نمی شویم گنهکار هیچ کس

شب های قدر غیر تماشایِ رویِ تو
دل خوش نمی کنیم به دیدار هیچ کس

فردا بگیر دستِ مرا ایّها الرئوف
یا ایّها الامام رضا ایّها الرئوف

هر چند ناتوان شدی، اما ز پا نیفت
ای هشتمین عزیز، عزیزِ خدا نیفت

می ترسم آن که دست بریزد به پهلویت
باشد ز پا بیفت ولی بی هوا نیفت

کوچه به آلِ فاطمه خیری نداشته
دیوار را بگیر و در این کوچه ها نیفت

مردم میان شهر تماشات می کنند
این بار را به خاطر زهرا بیا نیفت

دامان هیچ کس به سرت سر نمی زند
حالا که نیست خواهر تو پس ز پا نیفت

تکّه حصیرِ خویش از این حجره جمع کن
اما به یاد نیمه شبِ بوریا نیفت

ای وای اگر به کرب و بلا بوریا نبود
راهی برای دفن شه کربلا نبود

برگرفته شده از سایت کمپ 707

  • maghar shohada

نظرات (۳)

سلام 
به ما هم سر بزن خوشحال میشیم 
موفق باشی یاعلی 
  • میلاد علیدوست
  • اصلا نگران نباشید@#$
    در خدمتم
  • میلاد علیدوست

  • عشق یک سینه و هفتاد و دو سر می خواهد

      بچه بازیست مگر عشق جگر می خواهد.....
    پاسخ:
    خوش گفتی.
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

    تصاویـر هفته